آهنگسازی از جنس مرغان دریایی

Posted on ۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه by فرفره


وقتی این مطلب دیدم خیلی خوشم اومد گذاشتم تو وبلاگم آخه اون آهنگساز مورد علاقه ی منه !

دهقانان کوهپایه های فوجی یاما، اکنون 25 سال است که در آگوست هر سال در آن شبی که ماه کامل است، از شامگاه تا سپیده دم را با صدای «تایکو» (طبل بزرگ ژاپنی) به صبح می رسانند. طبق سنتی ژاپنی، تایکو نوازی نوعی ادای نذر است. تایکونوازی ماه آگوست در معبد بودایی «ایکه گامی هونموجی» نیز ادای نذر مردی است به نام Takahashi Masanori که در تمام جهان با نام Kitaro شناخته می شود.

او برای شکرگذاری از مادر زمین (طبیعت)، سالی یک شب طی مراسمی که ژاپنی ها آنرا فستیوال ماه کامل می نامند تا صبح بر تایکو می کوبد. آنقدر می کوبد و می کوبد که
اغلب از دستانش خون جاری می شود، اما صدای طبل هرگز تا طلوع آفتاب قطع نمی شود.

کیتارو که امسال 56 ساله می شود، فرزند زوجی کشاورز است. خود می گوید: «من فرزند مزارع برنجم. طبیعت همواره با من حرف می زند. گاهی اوقات صدایم می زند: کیتارو! این گوشه را نگاه کن. و من گلی را در کوهپایه می بینم و دوباره به من می گوید حالا وقتش هست که از این منظره عکس بگیری. هر آهنگ من، عکسی از یک چشم انداز است.

او از کودکی متوجه می شود که با دهقانان اطراف خود متفاوت است و همیشه در سرش صدای موسیقی می شنود. پس گیتاری می خرد و بدون معلم با روش سعی و خطا، گیتارنوازی می آموزد. به گفته خودش او که هرگز معلم نداشته، آموخته است که تنها به گوش ها و احساسات خود اعتماد کند.

باورش دشوار است ولی یکی از بزرگترین آهنگسازان جهان، سواد موسیقی (به مفهوم کلاسیکش) ندارد !

او می گوید: «من هرگز تحصیل نکرده ام. من نمی توانم نت های موسیقی را بخوانم یا بنویسم. اما انگشتانم حرکت می کنند و من متعجب می شوم که این موسیقی از کجاست؟ من آهنگ هایم را می نویسم ولی در واقع آنها متعلق به من نیستند. »

همین آوای درونی او را بر آن می دارد تا پس از پایان دبیرستان، قید شغلی را که پدر و مادر برایش در شرکتی محلی دست و پا کرده بودند، بزند و راهی سفر به شهرهای بزرگ ژاپن شود، شاید بتواند در آنجا موسیقی را به حرفه خود تبدیل کند.

اطاعت نکردن از پدر باعث می شود حمایت خانواده را از دست بدهد. برای پدر سنتی ژاپنی، این تصمیم چیزی نیست جز رها کردن «شغلی آبرومند» و به دنبال «مطربی» رفتن. پدر تقریبا از خانواده بیرونش می اندازد.
کیتارو برای نخستین بار طعم آوارگی و سفر را می چشد. اما این آخرین بار نخواهد بود. هرچند که سفرهای بعدی اش خودخواسته و «زیارت گونه» اند. کیتاروی جوان در ابتدا مجبور می شود در رستوران های توکیو و یوکوهاما گارسونی کند. اما کم کم به دلیل تجربه اش در نواختن چند ساز مختلف می تواند در کلوپ های شبانه به عنوان نوازنده استخدام شود.

خودش اعتقاد دارد دو تصادف باعث موفقیتش شد. وقتی گروه کوچک دبیرستانی شان قصد برگزاری چند کنسرت را داشته است، ابتدا طبال و بعد نوازنده گیتار باس گروه به فاصله کمی از هم تصادف کرده و مجروح می شوند. به این دلیل او به عنوان رهبر گروه، مجبور می شود به سرعت نواختن هر دو ساز را یاد بگیرد تا در کنسرت هایشان وقفه ای ایجاد نشود.

همین تبحر در نواختن چند ساز است که دست آخر در کلوپ های شبانه به دادش می رسد. همان استدلال کهن شرقی که هیچ تصادفی بی دلیل نیست.

پس از مدتی کیبوردنوازی در کلوپ های شبانه با ساز جادویی «سیتی سایزر» آشنا می شود و این نقطه عطفی برای او و حتی موسیقی جهان است.
او متوجه می شود که این ساز نوظهور، قابلیت باز تولید اصوات طبیعی را دارد. کیتارو گمشده اش را یافته است. این اولین قدم برای آفریدن ترانه هایی است که از آواهای طبیعی سرشارند.
امروزه او جزو بینانگذاران این نوع از موسیقی به شمار می رود. آواهای طبیعی هنوز هم جزو جدانشدنی آهنگ های اوست. نزدیکی به طبیعت بخشی از فرهنگ ژاپن است. فرهنگی که کیتارو بر از دست رفتنش حسرت می خورد: «مردم ژاپن دیگر علاقه ای به این فرهنگ کهن ندارند. آنان رابطه جادویی خود را با طبیعت از دست داده اند و به همین جهت اکثریتشان افسرده شده اند.»

پس از مدتی کار با سیتی سایزر به گروه «خانواده خاور دور»می پیوندد و با آنان در سراسر اروپا کنسرت می دهد. از آنجا که قرار است او هم چون زائران شرقی از هر سفر پربارتر بازگردد، در تورهای اروپای اش زیر و بم کار با سیتی سایزر را می آموزد.
بالاخره در سال 1946 حس می کند که آماده ساختن نخستین آلبوم خود است. «سیاحت غرب» را به پایان رسانده و برای کشف و شهود، «زیارت شرقی» اش را آغاز می کند.

کیتارو یک سال تمام را در چین، هند، تایلند و لائوس سفر می کند. وقتی به ژاپن برمی گردد، کاملا آماده است. گوش هایش پر است از آواهای رود گنگ، یانگ تسه و جنگل های جنوب شرق آسیا و چشمانش، رنگین از خاطره معابد، درختان و شهرهای ممنوعه.

در سال 1977 در آلبوم نخستش «داستان ماه تمام» و «Ten Kai» را منتشر می کند.
پس از موفقیت آلبوم ها و اجرای چند کنسرت، تلویزیون NHK برای ساخت موسیقی سریال مستندی که در دست تهیه دارد، به سراغ او می آید. نام سریال «جاده ابریشم» هست. کیتارو سفر دیگری را آغاز می کند. به بعضی از کشورهای مسیر جاده سر می کشد و آنچه را می بیند، در موسیقی اش نشان می دهد.

نمایش سریال و انتشار آلبوم آن، موجی از شهرت و محبوبیت بین المللی را به همراه دارد. بسیاری از بزرگان موسیقی با او برنامه مشترکی اجرا می کنند. و جوایز گوناگونی به سویش سرازیر می شود. مهمترین افتخارات او تاکنون، دو بار بردن جایزه Grammy و یک بار جایزه Golden Globe و ساخت موسیقی فیلم «بهشت زمین» برای الیور استون است.

کیتارو اما بی اعتانا به شهرت و محبوبیتش، هم چنان تواضع ژاپنی خود را حفظ کرده است: «من تنها یک پیام رسانم. محرک اصلی من طبیعت است… در واقع این موسیقی از جایی بیرون ذهن من می آید: از بهشت، وارد بدنم می شود و از درون انگشتانم هنگام نواختن بیرون می آید. گاهی اوقات خودم هم متعجب می شوم که این آوا از کجاست؟»

کیتارو موفقیت های تجاری هم داشته است. از حدود 30 آلبومی که تاکنون منتشر کرده، بسیاری از آنها جزو پرفروش ترین ها بوده اند. برای مثال از آلبوم «روشنایی یک روح» تاکنون در آمریکا 2 میلیون نسخه به فروش رسیده است.خودش دلیل موفقیت هایش را تنها و تنها نزدیکی به طبیعت می داند. او اکثر آثارش را در استادیوی شخصی اش در کوهپایه های آلپ ژاپن نواخته و ضبط کرده است: «بدون زندگی در کوهستان نمی توانم آهنگ بسازم… برای من بعضی آواها شبیه ابرند و بعضی شبیه آب.»

شاعرانه حرف زدنش شاید به دلیل حضور همیشگی در طبیعت باشد. به هر حال، شاعرانگی در تمام جنبه های آثار او موج می زند.
مثلا وقتی آلبوم موفق «آسمان بهشتی» را به پایان رساند، به دنبال آوایی می گشت تا سمبل نام آلبوم باشد. عاقبت با انتخابش نشان داد که شاعر است. این آلبوم با صدای خنده فرزند نوزادش آغاز می شود. این همان صدای «آسمان بهشتی» است.

کیتارو هنوز همان کودک ایستاده در برنج زار است که به صدای وزش نسیم گوش می داد. موسیقی او تلاش برای درک رازهای طبیعت است. بوداییان می گویند: رودخانه هر لحظه نو می شود، هرچند برای گوش های زنگار بسته ما، صدای رود همیشه تکراری است.
کیتارو با پخش آواهای طبیعی در طول آهنگ هایش، ما را به دقت در این تکرار ظاهری و کشف مجدد طبیعت فرامی خواند:
«امروز مردم فقط به چیزهای قابل رویت عقیده دارند. ولی من هنوز باورم را به آنچه دیده نمی شود، از دست نداده ام.»

او می خواهد این بار به خاطر طبیعت، دو بار دست به سفری نو بزند. سفری طولانی و 5 ماهه از سانفرانسیسکو تا واشنگتن. در این راهپیمایی بزرگ، نوازندگان و خوانندگان سرخپوست او را همراهی خواهند کرد. آنان در طول مسیر برای صلح، عدالت و توجه دادن مردم به وضعیت محیط زیست می نوازند و می خوانند:«در زیر باران و برف و از روی کوه ها و میان تندبادها و قلب گرما و سرما راه می رویم که به همگان بیاموزیم همه چیز در زندگی مقدس است. آخرین قدم های این سفر را در حالی روی زمین خواهیم گذارد که کودکان، پیران و مردمانی از سراسر نژادها در کنارمان راه می روند.»
او باور دارد که موسیقی وسیله اتحاد نژادهاست. اندکی قبل از 11 سپتامبر در یکی از سفرهای پرشمارش به کنار مرز چین و افغانستان که منطقه کویری است، می رود تا به رایگان برای افغان های کنار مرز بنوازد. او گفت که می داند مردم اینجا به شدت فقیرند، اما آنها هنوز زنده اند و حق لذت بردن از زندگی را دارند. شاید که موسیقی، قلب هایشان را تسلی دهد.

اما بزرگ ترین سفر او پس از 11 سپتامبر آغاز می شود. وقتی که یکی از دوستانش را در یکی از آن برج های دو قلو از دست می دهد: «پس از تماشای آن وحشی گری، فکر کردم تنها جان های پریشان دست به چنین خشونتی می زنند. آنها تنها با خشونت می توانند وجودشان را به رخ بکشند.»
از خود می پرسد که او چه می تواند بکند و برای یافتن پاسخ چند ساعتی غرق مدیتیشن می شود. در خلسه عمیق چیزی در گوشش زنگ می زند: صدای ناقوس های معابد Shingon .

1100 سال پیش، راهبی بودایی به نام Ku-Kai در جزیره شیکوکوی ژاپن، 88 معبد بنا نهاد که به نام معابد شینگون مشهورند. از آن زمان تاکنون روزانه هزاران هزار زائر از تپه ها بالا می روند تا ناقوس های این معابد را به صدا درآورند. هر کس برای زیارتش دلیلی دارد. هرکس از چیزی رنج می کشد، اما در نهایت همه یک هدف دارند: کسب آرامش.
آنانکه از تپه ها بازمی گردند، معتقدند که پس از شنیدن صدای ناقوس، به آرامش رسیده اند. بسیاری از آنها در مصاحبه هایشان گفته اند پس از شنیدن صدای زنگ، تازه فهمیده اند که زندگی شان تاکنون سراسر اشتباه بوده و اکنون می خواهند که تغییرش دهند. اکثر زائرانی که صدای ناقوس ها را شنیده اند، یک جمله را تکرار می کنند: خودم را پیدا کردم.

حالا کیتارو، این آهنگساز همیشه زائر، می خواهد تمام جهان را در صدای ناقوس ها شریک کند. او هم معتقد است که در صدای آنها چیزی است که آدمی را آرام می کند و امید دارد که آرامش درونی حاصل از گوش دادن به این آوا، قدمی در راه صلح جهانی باشد.

او از 4 سال پیش تاکنون، وسایل صدابرداریش را به زحمت از تپه ها بالا کشیده و صدای ناقوس ها را ضبط کرده و با این صداها آلبومی آفریده به نام سفر مقدس ku-kai . در معرفی این آلبوم نوشته شده است: « این آلبوم من برای کسانی است که رنج می کشند و کسی را صدا می زنند.»

کسانی که کیتارو را از نزدیک دیده اند، می گویند که انگار خود او آرامشی را که در آهنگ هایش به دیگران وعده می دهد، یافته است. زمانی خبرنگاری از وی پرسید:«من همیشه شما را آرام دیده ام. این آرامش ناشی از چیست؟ آیا تاثیر موسیقی است؟»
کیتارو پاسخی به غایت بودایی به او داد:« می دانید، آرامش من از آنجا سرچشمه می گیرد که خودم را با آن گدایی که در خیابان های کلکته گدایی می کند، برابر می دانم.»

کسی نمی داند که آیا او پس از سفر آرامش بخش ku-kai مجال سفرهای دیگری را نیز خواهد داشت؟ آیا اینکه وقتی هنوز محصلی دبیرستانی و در آغاز راه بود، نام اولین گروه موسیقی زندگی اش را «مرغ دریایی» نهاد، تصادفی است؟ از همان جنس تصادفاتی که «یونگ» آنها را «تصادفات بامعنی» نام نهاده است؟ یا اینکه از آغاز می دانست که سرنوشتش توام با سفر است…
و مهم ترین سوال اینکه سفرهای این مرغ دریایی مهاجر، کجا به پایان خواهد رسید؟ شاید در بهشت. همان جایی که خود بارها گفته:« از آنجا آوایی می شنود.»


نويسنده (ارشيا آرمان)
منبع: رادیو زمانه

1 comments:

ناشناس says:

با سلام
اسم نويسنده (ارشيا آرمان) را از قلم انداختيد:
http://www.radiozamaneh.org/music/2007/11/post_181.html