کاش سیب باشیم

Posted on ۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه by فرفره


جبران خلیل جبران می گوید :
آنک خدا مرا بسان سنگریزه ای درون این دریاچه ی شگفت انگیز افکند ، سطح آب را با چرخابهای بیشمار پراکنده ساختم اما .....
آنگاه که به قعر آب رسیدم خاموش شدم .
آری او چنین پنداشت اما گویی پندار سبز چنین می اندیشد که :
انسان ها دو دسته اند
عده ای سنگ و عده ای سیبند
آغاز آنها مشترک است :هر دو هنگام ورود به دریاچه شگفت دنیا چرخابهای بیشماری را به دور خود می سازند و دیگران را تحت تاثیر قرار میدهند
اما پایان آنها حکایتیست بس متفاوت
سنگریزه ها به ناچار پس از مدتی به قعر آب خواهند رسید و خاموش خواهند شد .
اما سیب ها :
آن ها هرگز به قعر آب نخواهند رفت و خاموش نخواهند شد .
آنها جاودانه در دریاچه باقی خواهند ماند و در تلاطم امواج چرخابی دیگر خواهند ساخت .آنها روزی به آسمان بر خواهند گشت و ابر ها را خواهند پیمود .
و در آخرین نقطه آسمان در کنار محبوبشان تا ابد خواهند زیست .
کاش سیب باشم در این همه چرخاب دیگر سیب ها و امواج که مرا می چرخوانند و
باز چرخاب میسازم

0 Responses to "کاش سیب باشیم":