هدیه

Posted on ۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه by فرفره


مرد جواني ، از دانشكده فارغ التحصيل شد، ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود .
مرد جوان از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغا لتحصيلي آن ماشين را برايش بخرد و او مي دانست كه پدر توانايي خريد آن را دارد .
بالأخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فراخواند و به او گفت : من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تو را بيش از هر كس ديگري در دنيا دوست دارم سپس يك جعبه به دست او داد ، پسر كنجكاو ولي نااميد جعبه را گشود و در آن يك انجيل زيبا كه روي آن نام او طلاكوب شده بود يافت، با عصبانيت فريادي بر سر پدر كشيد و گفت :
با تمام مال ودارايي كه داري يك انجيل به من ميدهي؟! كتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترك كرد .
سالها گذشت و مرد جوان در كار و تجارت موفق شد، خانه زيبايي داشت و خانواده اي فوق العاده يك روز به اين فكر افتاد كه پدرش حتماً خيلي پير شده و بايد سري به او بزند از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود !
اما قبل از اينكه اقدامي بكند، تلگرامي به دستش رسيد كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكي از اين بود كه پدر تمام اموال خود را به او بخشيده است، بنابراين لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد .
هنگامي كه به خانه پدر رسيد، در قلبش احساس غم و پشيماني كرد .
اوراق و كاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت. در حاليكه اشك مي ريخت انجيل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و كليد يك ماشين را پشت جلد آن پيدا كرد . در كنار آن يك برچسب با نام همان نمايشگاه كه ماشين مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .
چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجات هايمان را از دست داده ايم فقط براي اينكه به آن صورتي كه انتظار داريم رخ نداده اند ... ؟؟؟!

**Fa`iMa**

0 Responses to "هدیه":