در دورانی که سنت اگزوپری نویسنده، به عنوان خلبان هواپیمای پستی در صحرا خدمت می کرد، یک بار همراه دوستانش در فرودگاه جمع شدند؛ چون یکی از کارگران مراکشی می خواست به شهر زادگاهش بر گردد.
توانستند هزار فرانک برایش جمع کنند. یکی از خلبان ها کارگر را تا کازابلانکا رساند و پس از بازگشت، ماجرا را چنین تعریف کرد:
همین که رسیدیم، شام را در بهرترین رستوران صرف کردیم، انعام های سخاوتمندانه ای پرداخت و پول نوشیدنی همه را داد. با پولی که مانده بود، برای کودکان روستایش اسباب بازی خرید. این مرد هیچ شمع اقتصادی ندارد.
سنت اگزوپری پاسخ داد:
بر عکس. او خوب می دانست بهترین سرمایه های جهان انسان ها هستند. با این گونه خرج کردن، توانست دوباره احترام هموطنانش را به دست آورد که بعدها به او کار می دادند.
سرانجام، فقط یک برنده می تواند چنین بخشنده باشد.
پائولو کوئلیو
توانستند هزار فرانک برایش جمع کنند. یکی از خلبان ها کارگر را تا کازابلانکا رساند و پس از بازگشت، ماجرا را چنین تعریف کرد:
همین که رسیدیم، شام را در بهرترین رستوران صرف کردیم، انعام های سخاوتمندانه ای پرداخت و پول نوشیدنی همه را داد. با پولی که مانده بود، برای کودکان روستایش اسباب بازی خرید. این مرد هیچ شمع اقتصادی ندارد.
سنت اگزوپری پاسخ داد:
بر عکس. او خوب می دانست بهترین سرمایه های جهان انسان ها هستند. با این گونه خرج کردن، توانست دوباره احترام هموطنانش را به دست آورد که بعدها به او کار می دادند.
سرانجام، فقط یک برنده می تواند چنین بخشنده باشد.
پائولو کوئلیو
0 Responses to "بردگی":
ارسال یک نظر